هپل آباد

حرف حرف حرف

هپل آباد

حرف حرف حرف

اسید

امیر نزدیک بود با اسید بسوزه، تورج و هادی هم بودن، یکی از چک ولو های مربوط به مخزن اسید سولفوریک 99 درصد ول می کنه  و اسید می پاشه بیرون... اسید به کمر هادی میریزه، لباس نویی که خریده بود جر واجر شد. وقتی لباس پاره پوره رو  به مهندس نشون دادن گفت خود هادی کجاست! تورج هم یه تیکه بالای سینه اش افتاده بود، حاضر نبود دوش آب بگیره با زیرپیراهن تر خودشو تمییز میکرد. بهش گفتیم چرا آخه گفت دو روز پیش تب و لرزم خوب شده، میترسم دوباره بگیرم، دورغ چرا از اون بیشتر از اسید میترسم. اسید به صورت و دستای امیر پاشیده بود. خدا رو شکر اسید 99 درصد به سرعت  اسید رقیق شده عمل نمیکنه!فقط روی دستاش چند نقطه سیاه شده بود... قسمت جالب ماجرا این بود که وقتی داشتن از زیر مسیر اسید فرار میکردن فیزیک اومد همه رو گرفت! که چکار میکنین اسامی رو بدین! مهندس رو واسه توضیحات خواسته بودن. خدا آخر و عاقبتمون رو به خیر کنه!

 سر کار بحث بود که چرا یه نفر که رسمی شرکته اونقدرا علاقه ای به یاد گرفتن کار نشون نمیده، اون حداقل میدونه که میتونه پیشرفت داشته باشه ولی نیروهای پیمانکار این شانس رو برای پیشرفت ندارن به جواب خاصی نرسیدیم! شاید حرف ابراهیم درست باشه بعضیا به جاهای پایین راضی ان چون تو ذهنشون خودشون رو واسه همونجا آماده کردن من که نمی فهممشون! 

عادل واسم یه واشر برنجی دور ریز آورد تا یه رینگ ازش درست کنم، درست اندازه انگشت کوچکه اس، بهش گفتم واست درستش کنم ؟ گفت نه فقط درستش کن وقتی آماده شد به خودم نشونش بده! الان داشتم نگاهش میکردم، خیلی خوش تراشه! فکر کنم وقتی کارم باهاش تموم بشه خواهانش بشه!

*****

دیشب خواب دیدم که  نامه ی مارتا رسیده ولی محمد برش داشته و قبل از من نامه رو باز کرده! خیلی توی خواب عصبانی بودم، توی خواب اینقده داد زده بودم که وقتی که بیدار شدم هنوز گلوم درد میکرد! آخه خوابم اینقده جدی؟ کوتاه بیاین آخه...

امروز کلاس آتش نشانی هم داشتم، پیمان هم همین کلاس رو داشت، صبح دوچرخه ها رو برداشتیم، به خیال اینکه پیمان مسیر رو بلده به دنباش راه افتادم، تمام پالایشگاه رو دور زدیم! آخر سر رسیدیم به جایی که دو خیابون اونطرفتر واحد خودمون بود! وقتی رسیدیم کلی بهش تیکه انداختم که این چه وضعشه پیمان، خودشم میخندید! دوره خوبی بود، فردا هم قراره یه تمرین عملی با یه آتیش واقعی داشته باشیم! خدا به خیر کنه! نکته ای که یاد گرفتم این بود که الان به جای مثلث آتش ( سوخت، هوا، جرقه) مربع آتش داریم( سوخت، هوا، جرقه، واکنش های زنجیری) هر چند خود مدرسم نمیدونست دقیقا این قسمت واکنش های زنجیری کجا واقع شده و این نکته که وقتی که داریم از مخازن پودر خشک استفاده میکنیم دستمون رو نگه داریم تا پودر بیاد، حد اقل هفت هشت ثانیه مهلت بدیم تا گاز و پودر مخلوط بشن! امیدوارم به این زودیا مجبور به استفاده ازشون نشم! 

نظرات 2 + ارسال نظر
علیرضا سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 11:23 ب.ظ http://www.streetboy.blogsky.com

اخ خدا رحم کرده
من ترکیدن پیستون و پاشیدن روغن هیدرولیک رو دیدم وحشتناک بود...

علیرضا جمعه 17 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 03:21 ق.ظ http://www.streetboy.blogsky.com

کماکان منتظر شما هستیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد